English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4017 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
relying on his word U باستناد سخن وی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relying U اعتماد کردن
relying on U به استناد
relying U تکیه کردن
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to keep to one's word U درست پیمان بودن
keep to one's word U سر قول خود بودن
in one word U خلاصه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word <idiom> U به طور خلاصه
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه
at his word U بحرف او
last word U حرف اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U کلمه به کلمه
upon my word U به شرافتم قسم
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
the last word U سخن اخر
that is not the word for it U لغتش این نیست
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
word for word U تحت اللفظی
take my word for it U قول مراسندبدانید
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word U فرمان
word U عهد
word U قول
word U پیغام خبر
word U اطلاع
word U عبارت
word U حرف
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U واژه
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U مو به مو
word U بالغات بیان کردن
word U لغات رابکار بردن
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U لفظ
word U لغت
word U کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U مشابه 10721
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
at his word U بفرمان او
word U گفتار
word U واژه سخن
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word order U ترتیب واژه ها
word picture U بیان یا شرح روشن
word of command U فرمان انتصاب
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word salad U اشفته گویی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word salad U سالاد کلمات
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to send word U خبردادن
to send word U پیغام دادن
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
to plight one's word U متعهدشدن
to plight one's word U عهد کردن
word book U کتاب لغت
word count U واژه شماری
word deafness U واژه کری
word length U طول کلمه
word mark U نشان کلمه
word length U درازای کلمه
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word hoard U لغت نامه
word frequency U بسامد واژگانی
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word fluency U سیالی واژگانی
to plight one's word U قول دادن
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word book U کتاب لغت
word book U فرهنگ لغات
word book U لغت نامه
word book U دیکشنری
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . U قول شرف
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
mum's the word <idiom> U دهان قرص
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
word book U واژه نامه
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
word choice U جمله بندی
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
word book U قاموس
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
swear-word U کفر
word correction U اصلاحکلمه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word time U زمان کلمه
one word sentence U جمله تک واژهای
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U تمام کلمه
double word U کلمه مضاعف
data word U کلمه داده
cross word U جدول لغز
in word and deed U درگفتارو عمل
instruction word U کلمه دستورالعمل
numeric word U کلمه عددی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word U کلمه حافظه
machine word U کلمه ماشین
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
key word مفتاح
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
cross word U جدول معمائی
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
word of mouth U کلمات مصطلح
word processing U پردازش کلمه
word-blindness U واژه کوری
word blindness U واژه کوری
code word U کلمات رمزی
code word U کلمه رمز
word-play U جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word play U جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word processors U کلمه پرداز
word processor U کلمه پرداز
word-perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
abide by one's word U بر قول خود استوار بودن
control word U کلمه کنترل
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
computer word U کلمه کامپیوتری
by word of mouth U شفاهی
by word of mouth U زبانی
by word of mounth U شفاها
by word of mounth U زبانی
as good as one's word U خوش قول
alphabetic word U کلمه الفبایی
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com